Saturday, September 29, 2007

از ايدئولوژي گرايي تا دموكراسي خواهي‍‍


مقاله ی «از مداحی رفسنجانی تا دشمنی با کارگزاران» را اخیرا دیدم. این مقاله زمانی منتشر شد که من در زندان بودم و دوست عزیزم محمد مسعود سلامتی، نقدی بر آن نگاشته بود.این مقاله در سایت بازتاب متعلق به سردار محسن رضایی انتشار یافته است.اگرچه آن را حاوی نکات جالبی درباره ی خودم می دانم اما بعید نمی دانم نویسنده ی آن از عوامل امنیتی باشد. این احتمال به دلیل اشاره به نکاتی از فعالیت های من و دوستانم در این مقاله است که اصولا فقط نیروهای امنیتی بر روی آن موارد حساسیت دارند که توضیح خواهم داد. فراموش نمی کنم آقای دکتر سعیدی معاون فعلی امور بین الملل سازمان انرژی اتمی در دوران وزارت آقای فلاحیان ،معاون ایشان و اولین بازجوی من بود که به نام مستعار «سیادتی»فعالیت می کرد.بنابرین می توانم احتمال بدهم رژیم جمهوری اسلامی تعداد زیادی «سیادتی» ،«فتاح غلامی»و«داریوش سجادی»داردکه این سو و آن سو به تخریب مبارزان وآزادیخواهان می- پردازند.
تیتر مقاله میزان بی طرفی نویسنده و علمی بودن مقاله اش درباره ی من را معلوم می سازد:
«از مداحی رفسنجانی تا دشمنی با کارگزاران»!؟باید تاکید کنم اصولا کسانی که از نزدیک با من،نوشته ها و فعالیت هایم آشنا هستند،آگاهند که «مداحی گری»با اخلاق سیاسی-اجتماعی من سازگاری ندارد.من اگرچه در دوره ای از جوانی و از روی نا آگاهی و به دلیل پذیرش برخی اصول سیاسی-اجتماعی و ایدئولوژیک از نظام جمهوری اسلامی و مآلاً رفسنجانی حمایت می کردم ،ولی این حمایت ها جنبه ی شخصی نداشت که «مداحی» تلقی شود.اصولا آدم های آرمانگرا یا ایدئولوژی گرا،بیش از آن که جانب شخصیت فردی ایدئولوگ ها را در نظر بگیرند،به جایگاه و نقش آنها توجه می کنند. تشکل ما نه به دلیل خوش آمد فردی رفسنجانی و خامنه ای یا بد آمد دیگران از آنها حمایت کردند؛بلکه به دلیل اعتقاد به ایدئولوژی انقلاب و نظام ایدئولوژیک برآمده از آن بود که چنین اشتباه سیاسی صورت گرفت. اگر این ادعای مقاله نویس صحیح باشد که ما به حمایت از سران رژیم قصد مداحی گرایی داشته ایم،پس باید پذیرفت تمام کسانیکه برای خمینی عنوان امام را برگزیدن مشتی مداح گر بودند! اصولاعناوینی مثل «امام» و «آیه الله»برای سران انقلاب و نظام معطوف به رفتار ایدئولوژیک حامیان بود.در عین حال من با «کارگزاران»هیچ دشمنی نداشته بلکه صرفا مخالف سیاسی آنها هستم. من با اگاهی از عملکرد سران رژیم و هویت ایدئولوژیک آن و انحرافی که بین عملکرد آنها با منافع و اصول انقلاب به وجود آمد،به مبارزه با آنها برخاستم.به همین دلیل عناوین «امام» و «ایه الله» را از آنها پس گرفته و با عنوان «دیکتاتور» جا به جا کردم.البته در آخرین مصاحبه ام به رفسنجانی عنوان «دزد و جنایتکار»را دادم.فکر می کنم اکثریت ملت ایران و میلیونها انقلابی دیروز و مخالف امروز با این اقدام من موافق باشند.آیا این میلیونها انسان نیز افراط،تفریط کار هستند؟کارگزاران نیز در نظر گاه اکثریت ملت ایران،گروهی رانت خوار هستند که روزی می بایست پاسخگوی جنایت های سه دهه ی خود باشند.گمان نکنید که سرکوبگری های جناح اقتدار گرا موجب می شود تا از افشاگری و مبارزه علیه کارگزاران دست برداریم.عدالت در مبارزه رعایت خواهد شد.
2-مقاله نویس در مقدمه ی مقاله و برای معرفی من عمدا یا سهوا به تحریف واقعیت ها پرداخته است.مثلا گفته است که گویا یکی از برادران من به دلیل بمباران هوایی شهید شده و «به واسطه حمله هوایی عراقی ها،وی برادرش ابوذر را از دست داد و عنوان خانواده شهید را پیدا کرد.»؟!برای اطلاع این طرفدار دو آتیشه ی رفسنجا نی و کارگزاران باید گوشزد کنم که برادر بزرگ من احسان که از فرماندهان سپاه آبادان بود،در 20مهر سال 59 در مقابله ی رو در رو و در پل مارد آبادان شهید شد و آنان پس از جنگ او را سردار لقب دادند.ابوذر نیز از سن 16سالگی تا سال 1362 در آبادان ماند و به جنگ با عرب های متجاوز پرداخت و به تعبیر آقای جمی که لابد آقایان او را به خوبی می شناسند ، «ابوذر شهید ممتاز شهر بود». پس اگرچه رفسنجانی در سال های بحرانی جنگ فرزندانش را برای تحصیل به بلژیک فرستاد، من همراه با چهار برادرم ؛و بلکه سایر اعضای خانواده ام بیشترین هزینه را در جنگ پرداختیم.اگر طرفداران رژیم و رفسنجانی با من دشمنی دارند،واقعیت های خانوادگی ام را تحریف نکنند.درست است که آقای محسن رضایی و خانواده اش نوکر خانه زاد رضا قلی خان بودن که ما نیز آنها را به خوبی می شناسیم اما این مساله موجب نمی شود که اجازه دهد در سایت او به طرفداری از کارگزاران به قلب واقعیت بپردازند. نوکر زاده نباید تا این میزان بی اخلاق باشد!در ضمن من هیچگاه در دانشگاه علم و صنعت درس نخوانده ام و معلوم می شود که مقاله نویس حتی واقعیت عینی را تحریف نکرده است.
3-اشاره شده است که من برای اولین بار لفظ آیه الله را برای رفسنجانی برگزیدم.این یک دروغ آشکار است.برای اینکه رفسنجانی را در محافل گوناگون حوزوی و سیاسی وحزبی،ایه الله خطاب می کردند.لابد کارگزاران و روزنامه های ایران،جمهوری اسلامی،همشهری و حتی حزب حزب جمهوری اسلامی نیز منتظر مانده بودند تا در اوایل دهه ی 70 یک تشکل دانشجویی عنوان ایه اله را به یک آخوند بدهد و آنها پیروی کنند!؟به راستی که عجب دستگاه ضعیفی!بیان این مطالب بیش از هر چیز از روی کینه توزی است تا بیان واقعیت.حتی اگر چنین ادعایی درست باشد،من از شهریور 1373 و با انتشار هفته نامه ی «پیام دانشجو»مخالفت اصولی خود با رفسنجانی را اعلام کردم و در آخرین مصاحبه ام در سال1382 او را «دزد و جنایتکار»نامیدم و به این افتخار می کنم که از سال 1373 تا 1376 در مدت کم تر از 4سال شاخ غولی را شکستم که هیچ کس جرات در افتادن با او را نداشت..من بار ها اعتراف کرده ام که در حمایت خود از رفسنجانی و رژیم جمهوری اسلامی اشتباه کرده ام و در 13 سال گذشته هزینه ی آن را پرداختم.آن زمان من یک جوان دانشجو بودم و از واقعیات آگاهی نداشتم.اما به محض آگاهی به مبارزه پرداختم.آیا از دیدگاه مقاله نویس این جرم است یا افراط و تفریط؟من اگر در دهه ی شصت به مخالفت با جناح چپ و دفتر تحکیم بر خاستم،به دلیل انحصار طلبی جناح خط امام بود و به این لحاظ نیز پشیمان نیستم .جناح خط امام باید پاسخگوی همه ی جنایات دهه ی شصت از حمله با صدور حکم اعدام دسته جمعی هزاران زندانی از سوی آیه اله خمینی باشد.آیا از دیدگاه مقاله نویس ،عملکرد آیه اله منتظری در عین حال که قائم مقام رهبری بودند،به مقابله با شکنجه و اعدام بر خاسته و عزل و تکفیر شدند چیست.او هم اهل افراط و تفریط است؟از قائم مقامی رهبری تا حصر خانگی.او و من اهل افراط و تفریط هستیم یا نظام از مسیر عدالت،آزادی و مردمی بودن منحرف شد؟در ضمن این هم دروغ دیگری است که ما شیخ محمود یزدی را به علامه تعبیر کرده ایم.معلوم می شود،حامیان مقاله نویس سایت بازتاب صرفا برای تخریب من قلم زده اند.
4-گفته است نشریه ای با تیتراژمحدود کفاف تقاضا های موجود را نمی داد.تیراژ رسمی نشریه به حدود000/400 (چهارصد هزار)نسخه می رسید.در عین حال چاپخانه ها در آن دوره ،امکان چاپ بیشتری نداشتند.من نمی دانم این مقاله نویس اگر تیراژ000/400را محدود می داند،چه تیتراژی را نا محدود بر می شمارد. این تیراژ بالا بود که مسئولین رژیم به ویژه رفسنجانی را به وحشت انداخت تا با همه ی امکانات به جنگ با آن بر خیزند. البته مطلوب ما تیراژ میلیونی بود که اجازه ندادن.
5-یکی از مواردی که من در اطلاعاتی بودن این فرد مقاله نویس مطمئن می شوم مربوط به این مطلب است:«در این شرایط، انتشار خبری در میان اعضای انجمن اسلامی دانشجویی، موجب بروز اختلاف و جدایی چند تن از اعضا شد. بنا بر اظهارات اعضای جدا شده،فردی که پیش از این در دفتر هاشمی رفسنجانی حضور داشت و حامی اصلی و تامین کننده ی هزینه های این انجمن به شمار می رفت در دوردوم دولت هاشمی ار دفتر وی حذف شده و پس از منتقل شدن به مکانی دیگر،با تامین هزینه های گروه طبرزدی ،از آنها خواسته است که به هاشمی رفسنجانی حمله کند » عجب!؟این عبارت من را به یاد بازجویی ام با چشمان بسته و در جایی نا معلوم و با تهدید به شکنجه از سوی همین دکتر سعیدی یا «سیادتی» سابق می اندازدکه در اوایل سال 1374 صورت گرفت. او هم همین ادعا ها را داشت.جالب است از این مقاله نویس پرسیده شودکه آن افراد جدا شده،در کجا چنین اظهاراتی را بیان داشته اندکه فقط ایشان اطلاع دارد!؟جالب است که این اطلاعاتی ها چگونه خود را لو می دهند!.شایان ذکر است این افرادی که ایشان از آنها یاد می کند،برخی از اعضای انجمن اسلامی دانشجویی دانشگاه ملی بودندکه به تحریک آقای میر محمدی علیه اتحادیه انشعاب کردند.جالب تر اینکه آن فردی که ایشان مدعی است به ما پول می داده که علیه رفسنجانی مطلب بنویسیم،کسی جز همین میر محمدی نیست.او دوره ی اول ریاست جمهوری رفسنجانی و دو دوره ی ریاست جمهوری خامنه ای رئیس دفتر آنها بود،اما در دوره ی دوم ریاست جمهوری رفسنجانی او به مقام معاونت رئیس جمهوری رسید و حسین مرعشی برادر زن رفسنجانی و یکی از دزد های معروف جای او را گرفت.میر محمدی که اینک نماینده ی مردم قم در مجلس است، سر سپرده ی خامنه ای و رفسنجانی بوده و هست.این آدم اطلاعاتی به نام فتاح غلامی ،مدعی است که میر محمدی شاخ شکسته به ما پول میدهد تا علیه رئیس و مرادش ،افشاگری کنیم!شما را به خدا این جمهوری اسلامی عجب طرفداران احمقی دارد!رفسنجانی اگر این مقاله را خوانده باشد به نادانی این طرفداران احمق خود خواهد خندید.البته اگر خودش به دلیل پیری،خیلی کودن نشده باشد که بعید نمی دانم.
6-مقاله نویس مدعی است:«انتشار غیر منتظره ی نشریه ی «پیام دانشجوی بسیجی»در آستانه ی انتخابات مجلس پنجم و همزمان با آغاز فعالیت کار گزاران بار دیگر تحلیل ماموریت یافتن این گروه از سوی یک مرکز قدرت با نفوذ در درون حاکمیت برای در هم شکستن پایگاه کارگزاران در میان قشر متوسط جامعه را تقویت کرد.»پرسش من این است که این مرکز قدرت اگر تا این اندازه از تدبیر برخوردار است،پس چرا آن را در زمان های دیگر تکرار نکرد؟چرا یک پیام دانشجوی دیگر به وجود نیاورد؟چرا نتوانست آن را در خدمت بگیرد؟معلوم است که نان جمهوری اسلامی را خورده اید اما به جای این که تحلیل ارائه دهید،مزخرف نشخوار می کنید!
حیف از آن پول هایی که از کیسه ی دولت برای امثال این مقاله نویس هزینه شده است.ولی برای اولین بار من یک مطلبی را که تا کنون نگفته ام افشا می کنم.آری این ما بودیم که با نوشتن نامه و ارسال پیام های گمراه کننده،حاکمیت را گول زدیم! در واقع ماجرا بر عکس است.
با این کار علاوه بر اینکه بر پیکر پوسیده ی کارگزاران دزد،ضربه ی کاری وارد کردیم،مواضع خود در باره ی بخش دیگر رژیم را نیز اعلام نمودیم تا مردم بدانند،ما این رژیم را تایید نمی کنیم.البته آنها خیلی زود دست به کار شدندو مانع از انتشار شماره های بیشترپیام دانشجو شدن، اما ما توانستیم خط اثری به جا بگذاریم.مردم دریافتند پیام دانشجو نظراتش درباره ی کسانیکه پیش از این آنها را حمایت می کرد چیست.بله!این پیام دانشجوی ها بودند که به دلیل حکمت و آزادگی و به دلیل آگاهی از محتوای رژیم و عملکرد مسئولانش به این تدبیر دست زدن.از رئیس روسای شماها چنین تدبیر هایی بر نمی آید.مزید اطلاعات شما بگویم در آستانه ی انتخابات ریاست جمهوری دوم خردادنیز در نظر داشتیم بار دیگر پلی تیک بزنیم و برای چند شماره ی دیگر علیه شکنجه،فساد و ظلم وتعدی به افشاگری بپردازیم.آن زمان ناطق نوری رئیس مجلس بود.حتی با او صحبت هایی شد که پیام دانشجو بتواند منتشر شود،اما این بار دستمان را خواندن و اجازه ی این کار را ندادن.عزیز دلم!گروه طبرزدی به دلیل اعتقاد به حقوق ملت و مبارزه برای آزادی و عدالت،برگ های دیگری به این جماعت زده اند که فعلا امکان افشای آن نیست.اما این سرکارگزار کودن و سایر رفقای او اگر ذره ای تدبیر داشتن،کار را به جایی نمی رساندن که چندتن از انشعابیون گروه طبرزدی و پیام دانشجو،جای آنها در پست ریاست جمهوری و ارکان مهم حکومت را بگیرند!؟دلم برایتان می سوزد که تا این اندازه ناآگاه و کودن هستید.چشمانتان را باز کنید و ببینید کجا ایستاده اید.راستی از ممدو، آقا عطا و حسین آقا چه خبر؟شنیده ام به دلیل اینکه مردم روزنامه ی کارگزار رانمی خوانند خود را تعطیل کرده اند!جالب است.یکی را به دلیل اینکه مردم می خواهند،تعطیل می کنند و آن یکی به دلیل عدم استقبال مردم،خودش،خودش را تعطیل می کند!؟جان دلم!مرکز قدرت مردم اند نه عده ای کودن که به دلیل فساد و نادانی،یک انقلاب مردمی را به یک رژیم ضد مردمی تبدیل کردند.
راستی از پسر محسن رضایی چه خبر ؟از اسرائیل بر گشت؟دلم زمانی برای او و پسرش سوخت که با التماس از «مناشه امیر» درخواست کمک می کرد.بنازم به مرکز آن قدرتی که توانست «پیام دانشجو»را تدبیر و کارگردانی کند.حتما اربابان این مقاله نویس به ریش او خواهند خندید که ای احمق،اگر ما تا این اندازه از تدبیر برخوردار بودیم که بتوانیم به «گروه طبرزدی»و «پیام دانشجو»ماموریت بدهیم تا کنون،چندین پیام دانشجو درست می کردیم!
7-این که مقاله نویس بسیاری از اتفاقات که برای پیام دانشجو و اتحادیه افتاد را ذکر نکرده اما بازداشت خاکی فیروز و اعتراف علیه گروه طبرزدی را مورد توجه قرار داده است،نشان می دهد او با این پرونده در ارتباط بوده است.برای اینکه اولا به لحاظ تشکیلاتی مطلب مهمی نبوده و مساله ی اعتراف او جایی نیامده است اما به لحاظ کد امنیتی،می تواند از اهمیت خاصی بر خوردار باشد.در آن پرونده،خاکی فیروز زیر شکنجه از قول من یکی از مقامات عالی حکومت را متهم کرده بود که«تریاک را به دانشجویان» ترجیح می دهد.این مقاله نویس می خواهد به چنین نکته ای توجه داشته باشد و حتما خودش در روند جریان بازجویی بوده است که قاضی آن حقانی در شعبه ی شش امنیت بود و مکان بازجویی،شکنجه گاه توحید!در این پرونده من به یک سال حبس تعلیقی محکوم شدم.
8-مقاله نویس، نوشته است:«اکنون حشمت اله طبرزدی در زندان به سر می برد.وی برای بسیاری از ناظران سیاسی نماد تند روی و افراط است.از این رو،به رقم تلاش هایی که برای انتساب خود به جریان اپوزسیون دارد،هنوز هم نتوانسته جایگاهی در این جریان پیدا کند.»
من البته بر خلاف عقیده ی این مقاله نویس در هیچ مرحله ای ادعا نکرده ا که اصلاح طلب به مفهوم دوم خردادی آن هستم.برای اینکه آنها را تایید نکرده ام .من حتی در دوم خرداد 76 در انتخابات شرکت نکردم.از ابتدا در برابر دوم خردادی ها موضع انتقادی داشتم.برای اینکه معتقد بودم خاتمی دست نشانده ی رفسنجانی است و چنین هم بود.اما در باره ملاک تند روی و کند روی و دیدگاه ناظران سیاسی،لازم است اعتراف کنم که در مبارزه جدی بوده و هستم و هزینه ی آن را نیز خود پرداخته ام.اتفاقا یکی از مشکلات اساسی رژیم این است که جبهه ی دموکراتیک ایران و من به عنوان دبیر کل آن،به دلیل جایگاه موثری که در بین توده های مردم و اپوزسیون دموکرات داریم،باید زندانی و سرکوب شویم.تمام تلاش مقاله نویس این بوده است تا با ایجاد تردید در استقلال ما از حکومت،در اعتماد اپوزسیون دموکرات به ما شک ایجاد کند.
مشکل رژیم اینک این است که باید وانمود کرد طبرزدی و دوستانش به مرکز قدرت وابسته اند یا این که القا کند ما افراطی هستیم.این تبلیغات علیه جریانی که شدیدا زیر ضرب سرکوب است،صرفا برای این است که در بین مردم و اپوزسیون دارای جایگاه است و باید این جایگاه را تخریب کرد.بعید می دانم کسانی به قلم های وابسته و مسمومی اعتماد کنند که علیه آزادی خواهان لجن پراکنی می کنند.امید است شرایطی به وجود آید تا ما بتوانیم آزادانه نظرات خود را با مردم و اپوزسیون در میان بگذاریم تا جایگاه اجتماعیمان برای باند قدرت بیش از پیش آشکار شود.شگرد باند قدرت این است که ابتدا سعی می کند مخالفین را با«زر»بخرد.هرگاه مبارزانی باشند که در راه مبارزه جدی نباشند در همین مرحله خود را خواهند فروخت. آنها به سرعت جذب باند قدرت شده و با گرفتن پست و عنوان یا کیسه های زر،مردم را به قدرت می فروشند.پس از جنگ سیاسی ما با «باند قدرت»و طی چند مرحله رفسنجانی و رفیقش به این ترفند متوسل شد اما نتیجه ای نگرفت.
مرحله ی دوم برنامه ی «باند قدرت»برای شکستن مبارزین، استفاده از ترفند «زور» است.طی چند سال گذشته این ترفند از راه حمله ی فیزیکی،توقیف،بازداشت،شکنجه،هجوم به خانه و کاشانه و بردن فرزندان و اموال و همچنین محرومیت اجتماعی و ممنوعیت هر نوع فعالیت اعمال شده است.اما از این ترفند نیز نتیجه ای نگرفتند.
ترفند بعدی«تزویر»است.آنها از راه های گوناگون تلاش می کنند،مبارزان را تخریب کنند.اتهام تند روی،افراطی گری،وابستگی و مطالبی از این دست پس از شکست خوردن پروژه ی «زر» و «زور» است.جبهه ی دموکراتیک ایران از مبارزه ی دموکراتیک به قصد رسیدن به نظامی دموکراتیک و سکولار،طرفداری می کند.آیا چنین رویکردی،افراط است؟ این جبهه مبارزات خود را از راه نوشتن،گفتن و بررگزاری میتینگ وراه اندازی اعتصابات پی می گیرد. آیا چنین شیوه هایی افراط است؟این روش ها حتی در قانون اساسی موجود به رسمیت شناخته شده است. بنابراین مقاله نویس از دید کدام یک از ناظران سیاسی و با لحاظ کدام معیار،ما را نماد افراطی گری به حساب می آورد؟ لابد از دیدگاه کارگزاران و باند قدرت به عملکرد ما می نگرد؟از دیدگاه آنان و حتی جناح اصلاح طلب حکومتی، ما نه تنها افراطی بلکه غیر خودی هستیم.
عطف به حقوق بشر، دموکراسی و سکولاریزم،ما حق داریم به شیوه ی دموکراتیک برای حقوق خود مبارزه کنیم. فردی که رفتار ما را از دیدگاه جناح های حکومتی می سنجد،نمی تواند ادعا کند جایگاه ما در اپوزسیون چگونه است. او فقط می تواند دیدگاه باند قدرت درباره ی ما را اعلام نماید. بیش از این صلاحیت ندارد

Thursday, September 20, 2007

پيام به دولتمردان فرانسه


مقامات محترم فرانسه
با احترام و درودهای گرم
بدون تردید،ملت فرانسه به عنوان یکی از ملت های پیشتاز آزادیخواهی،دموکراسی طلبی و طرفداری از حقوق بشر شناخته شده است.این انقلاب کبیر فرانسه در سال 1789 یعنی اواخر قرن هیجدهم بود که «آزادی-برابری-برادری»را به عنوان سه مطالبه ی اساسی برای تمامی ملت ها به ارمغان آورد.وآ ن ا نقلاب، بر آمده از فرهنگی بود که تلاش نزدیک به سه قرن فیلسوفان و روشنفکران بزرگ ازجمله«ولتر،«رسو»،
«منتسکیو» تا«جان لاک» ، «فرانسیس بیکن» ، «هیوم» و ««ا سپنیوزا» یا
حتی «هگل» و «کانت» تا «دکارت» به جهان اندیشه عرضه کردند.آ ن انقلاب گرچه در مرحله ی خشونت و به اصطلاح «ترمیدور» بدنامی های زیادی را بر جا گذاشت،ا ما وقوع آ ن زایش طبیعی یک فلسفه ی جدید را موجب شد.
این فلسفه ی جدید دارای مضمونی حقوق بشری و آزادیخواهانه است.اگرچه سایر ملت ها در به وجود آ وردن این فلسفه،سهم به سزایی داشتند،اما ملت فرانسه این افتخار را داشت تا اندیشه ی طرفداران مدرنیته و روشنگری را عینیت ببخشد و افتخار پیشتازی در این امر مهم را از آ ن خود سازد.
اینک فرانسه به اعتبار آ ن انقلاب و عینیت فرهنگی اش، به عنوان مهد تمدن و دموکراسی شناخته شده است.اگرچه ملت فرانسه مجسمه ی آزادی را به ملت آمریکا اهدا کرد و فرهنگ لیبرالیستی را به ان سرزمین صادر نمود و به دلیل بافت فرهنگی و جغرافیایی،آمریکا را لایق نگهداری و نشانه ی آزادی و عدالت دانست ،اما افتخار طرفداری از حقوق بشر و دموکراسی،هنوز متعلق به زادگاه اصلی اش فرانسه است.حداقل ما ملت های به اصطلاح پیرامونی چنین تصوری از فرانسه ی «ولتر»را داریم.
انصافا به جز در مقاطعی که دولت های حاکم بر فرانسه از اندیشه لیبرالی و برابری طلبانه فاصله گرفته در مقاطع دیگر تاریخی،دولت فرانسه همراه با ملت خود از حقوق بشر،دموکراسی،عدالت و تساوی حقوق زنان و مردان در سراسر جهان حمایت کرده است.ما ملت ایران همواره شاهد بوده ایم که آ ن کشور مامن
آزادیخواهان ایرانی پیش و پس از انقلاب 1979بوده است. اینک ملت ایران با رژیم فرقه گرا و استبدادی،دست و پنجه نرم می کند که جز خشونت،فقر،سرکوب و بیکاری عایدی نداشته است.چه دقیق گفت نخست وزیر محترم فرانسه که اکثریت ملت ایران با رژیم مذهبی حاکم مخالف است.حق نیز چنین است.اکثریت قاطع این ملت با سیاست های داخلی و خارجی اقلیت روحانی حاکم به شدت مخالف اند.اما فضای اعدام،شکنجه،زندان و سرکوب امکان هر نوع اظهار نظر از مردم ایران را سلب کرده است.
با قاطعیت اعلام می کنم که مساله ی اساسی ملت ایران،پی گیری پرونده ی هسته ای و غنی سازی اورانیوم نیست؛بلکه خواسته ی اساسی اکثریت قاطع ملت ایران،آزادی،دموکراسی،حقوق بشر،سکولاریزم،عدالت،رفاه،کار و امنیت است.اگر برای ملت ایران فرصتی به دست آید و سرنیزه ی رژیم از سر مردم برداشته شود،صحت این ادعا معلوم خواهد شد.ملت ایران همانند هر ملت دیگر که نمونه های تاریخی آ ن فراوان است،زیر سلطه ی دیکتاتوری مذهبی و ایدئولوژیک است،بنابرین امکان بیان خواسته های خود را ندارد.به نظر می رسد مقامات محترم دولت جدید فرانسه از رییس جمهور تا نخست وزیر و امور خارجه ،این حقیقت را به خوبی درک کرده باشند.
اما ازدولت مدرن و ترقی خواه فرانسه انتظار نداریم،رژیم اسلامی حاکم بر ایران را تهدید به حمله ی نظامی کند.آنچه ملت ایران از فرانسه به عنوان مهد دموکراسی خواهی و حمایت از حقوق بشر انتظار دارد این است که جمهوری اسلامی را به دلیل عدم رعایت حقوق بشر ،مشمول تحریم های هوشمند و همه جانبه قرار بدهد.جنگ راه حل متمدنانه ای نیست.اما اگر دولت فرانسه و سایر دول مترقی،تصمیم بگیرند،روابط دیپلماتیک و اقتصادی خود با این رژیم خودکامه و «تیرانی» را به حداقل برسانند،حتم داریم همه ی معادلات به نفع صلح،دموکراسی و حقوق بشر در ایران رقم خواهد خورد.جنگ نمی تواند،حامل صلح و دموکراسی باشد اما یک تحریم هوشمند و مبارزه ی دموکراتیک به صلح و دموکراسی منجر خواهد شد.
اگرچه رژیم حاکم بر ایران از ایدئولوژی وحشت آفرینی طرفداری می کند اما به دلیل یک دست نبودن جناح های موجود در حاکمیت ،قطع روابط دیپلماتیک و اقتصادی همه جا نبه به ویژه ممنوعیت سفر برای مقامات این رژیم به خارج از کشور،نتایجی دربر خواهد داشت که از هیچ جنگ و هجوم نظامی به دست نخواهد آ مد.
بنابرین،از دولت مدرن و متمدن فرانسه انتظار کوبیدن بر طبل جنگ را نداریم.بلکه خواسته ی ما این است که این دولت،در حمایت از صلح جها نی،
و به ویژه برای دفاع از حقوق بشر،به حمایت از اکثریت ملت ایران برخیزد.ا گر دول اروپایی هم صدا با دولت فرانسه با تحریم های همه جانبه اما هوشمند که عمدتا منافع رژیم را در بر می گیرد،مبادرت ورزند،هیچ جنگی نیاز نخواهد بود.آنچه ما از دولتمردان فرانسه انتظار داریم،چنین رویکرد دموکراتیک و انسانی است.
حشمت اله طبرزدی
دبیر کل جبهه ی دموکراتیک ایران
تهران /ایران/ 27شهریور /1386 /خورشیدی

Wednesday, September 12, 2007

ارتش های بیگانه


گفته می شود تیپ بدر مجلس اعلای عراق با استعداد بیش از ده هزار نفر از سوی جمهوری اسلامی اداره می شود.این تیپ در زمان جنگ ایران و عراق به کمک جمهوری اسلامی و با مشارکت معاودین عراقی به وجود آمد.آن زمان به دلیل شرایط جنگ،شاید هزینه کردن در این زمینه توجیه اقتصادی داشت.البته من از نقش این ارتش در مقابله با صدام و ارتش او اطلاعی ندارم.اما اینک و پس از سرنگونی صدام و مجازات او به دست نیروهای ائتلاف،هزینه کردن برای این ارتش نه تنها توجیه اقتصادی ندارد بلکه به معنای تاراج سرمایه های ملی برای بیگانگان است.
من درباره ی مسائل سیاسی و امنیتی و نقش مثبت یا منفی اینگونه ارتش ها در امنیت منطقه ای یا بین المللی حرفی نمی زنم.صرفابه دلیل شرایط اقتصادی حاکم برکشور و وضعیت اقتصادی وخیم مردم کشورم به تحلیل در این زمینه می پردازم.اخبارموثقی دال بر اینکه حتی حقوق و دستمزد اعضای سپاه بدر توسط رژیم ایران پرداخت می شود،به گوش می رسد.اگر چنین اخباری صحیح باشد،فاجعه است.اداره ی یک ارتش حداقل ده هزار نفری به پرداخت میلیون ها دلار در سال نیاز دارد.اگر برسپاه بدر،سپاه المهدی،حزب اله لبنان،حماس و جهاد اسلامی را اضافه کنیم،معلوم می شود رژیم جمهوری اسلامی سالیانه سرمایه ی هنگفتی را برای ارتش های بیگانه چون عراق،لبنان،فلسطین و احتمالا افغانستان می پردازد.این در حالی است که بیش از 80درصدمردم ایران برای تامین معیشت خود،در رنج و سختی فراوانی هستند.فقر،بیکاری،تورم و گرانی برارکان خانواده ها حاکم شده و فغان مردم به آسمان رسیده است.گسترش خود فروشی،خودکشی،افسردگی،جنایت،طلاق،قاچاق و اعتیاد و انواع ناامنی های اجتماعی معلول علت های اجتماعی است.اگر این ثروت های هنگفت به جای هزینه برای بیگانگان در امر سرمایه گذاری های داخلی به قصد تولیدو اشتغال صورت بگیرد،بخش زیادی از این معلول ها از بین خواهد رفت.
درست است که ایران کشور ثروتمندی است و سالیانه مبلغی افزون بر هفتاد میلیارد دلار از بابت فروش نفت و گاز،عاید دولت می شود،اما به اعتراف حکومت گران،ملت ایران در فقر و بیکاری دست و پا می زند.آیا انصاف است،پول نفتی که باید برسر سفره های مردم بیاید،به بیگانگان پرداخت شود؟آیا ارتش هایی مثل بدر،مهدی،حزب اله،حماس و جهاد اسلامی،اگر قرارباشد خود هزینه ی خود را بپردازند برای یک روز دوام خواهند آورد؟
آیا مردم ایران از هزینه ی میلیارد دلاری برای بیگانگان آگاه هستند؟اگر آگاه باشند برای این هزینه ها رضایت دارند؟کدام خانواده ی ایرانی که جوانش به دلیل بیکاری،طعمه ی مواد مخدر شده یا بیماری افسردگی گرفته و در کنج خانه افتاده حاضر است پول خود را برای هزینه های ارتش های بیگانه هزینه کند؟
ممکن است کفته شود،امریکا برای اینگونه هزینه ها بودجه ی سالیانه دارد.زیرا منفعت ملی هرکشورایجاب می کندباسرمایه گذاری درکشورهای
دیگر،برمیزان نفوذ وگسترش قلمروخود بیفزاید.پاسخ این است که اولا:امریکا کشور سرمایه داری،آزادو قدرتمندی است.درآمد عمده ی دولت ناشی از مالیات است و مردم ثروتمندند و امکان پرداخت مالیات را دارند.ازدیگرسو،آنها از طریق دستگاه های قدرتمند نظارتی همچون مطبوعات، کنگره و مجلس سنا بر همه ی اقدامات دولت نظارت دارند.هرگاه از عملکرد دولت و بالاترین مقام کشور نارضایتی داشته باشند،از طریق انتخابات او را برکنار می کنند.درایران اما،این قدرت حاکم،و مادام العمر است که بدون گزارش به ملت،سرمایه های ملی را هرگونه بخواهد هزینه می کند و به هیچکس پاسخگو نیست.آیا قدرت مادام العمر حاکم بر ایران به مردم اجازه خواهد داد که بتوانند مخالفت خود را از طریق راهپیمایی آرام با هزینه کردن سرمایه های ملی برای ارتش های بیگانه اعلام کنند؟امکاناتی که برای ارتش های بیگانه هزینه می شود،ثروت میلیون ها پیرمرد،پیرزن و دختر و پسر ایرانی است که زیر چرخ های تورم،گرانی و اعتیاد و بیکاری در حال له شدن هستند.آیا کسی از دولتمردان هست که به این ظلم مضاعف اعتراض کند؟!اخیرا اصلاح طلبان حکومتی که تا دیروز از هاشمی رفسنجانی به عنوان «عالی جناب سرخ پوش»یاد می کردند،به دلیل پیروزی او در انتخابات مجلس خبرگان که همگان از روحانیون وابسته به حکومت اند و از صافی شورای نگهبان و صافی های متعدد دیگر گذشته اند،ذوق زده شده و از آن به یک پیروزی بزرگ تعبیر کرده اند.در صورتیکه همین رفسنجانی از پایه گذاران و حامیان اصلی همین ارتش های بیگانه است.آیا او شهامت این را دارد که اعلام کند،نباید سرمایه های ملت فقیر ایران برای هزینه ی ارتش های بیگانه مصرف شود؟بعید می دانم!
اخیرا دادگاهی در امریکا ایران را به دلیل دست داشتن در انفجار مقر سربازهای امریکایی در لبنان،به بیش از دومیلیارد دلار جریمه کرد تا از سرمایه های بلوکه شده ی این ملت بردارد و به خانواده های سربازهای کشته شده بدهد.به راستی افرادی چون اکبر هاشمی رفسنجانی که از طریق اکبر محتشمی،حزب اله لبنان را پایه گذاری کرده و در چنان اقداماتی نقش داشته اند،آگاه هستند که این پول های هنگفت از کیسه ی ملت فقیری می رود که به خیال رفاه و عدالت دست به انقلاب زد؟
به راستی ظلم و ستم تا کجا؟حکومت کنندگان از هردسته و گروه اعم از اصلاح طلب،محافظه کار و تندرو،که در قصرها لمیده و از امکانات اقتصادی فراوان بهره مند هستند،تاکنون درد نداشتن کرایه خانه را لمس کرده اند؟آیا بچه های آنان به دلیل فقر،دچار سوء هاضمه شده اند؟آیادختران آنها برای هزینه ی تحصیلی تن فروشی کرده اند؟آیا جوانان آنها به دلیل بیکاری خود را حلق آویز کرده اند؟اطمینان دارم رفسنجانی،احمدی نژاد،محسن رضایی،جنتی،بالاتر و پایین تر و حتی هیچ یک از مدیران میانی آنها،طعم تلخ فقر را نچشیده اند،اگر چنین بود،به همین راحتی میلیارد ها دلار از کیسه ی ملت را برای بیگانگان هزینه نمی کردند.باید کسی بپرسد این دومیلیارد دلاری که اینک از کیسه ی ملت ایران به کیسه ی خانواده های امریکایی می رود به دلیل سبک سری،حماقت و آتش افروزی کدام یک از مقامات ایرانی بوده است؟به راستی چه کسی پاسخگوست؟اگر این آقایان پیش وجدان خود شرمنده نیستند،باید بدانند که روزی پرده ها بالا خواهد رفت و معلوم می شود مدعیان نمایندگی خدا،آنگاه که خود حاکم شدن چه برسر ملتی آوردند که به نان شب محتاج بود.

Saturday, September 1, 2007

دعوت به همبستگی

الف- امور اقتصادی و رفاهی مردم؛
وضعیت اقتصادی و رفاهی مردم ایران را اکثریت قریب به اتفاق کسانیکه در کشور زندگی می کنند،
به خوبی درک می نمایند. تنها اقلیتی برخوردار که عبارتند از سرمایه اندوزان وابسته به نهادهای حکومت یا رانت خواران، از این وضعیت بی خبرند. بنیاد های مالی و در راس آنها قدرتمندان
سپاه پاسداران،بنیاد مستضعفان،کمیته ی امداد،شرکت های دولتی،نهادهای مالی وابسته به سازمان تبلیغات،روحانیون بلند پایه در مشهد و قم و آقا زاده ها،شهرداری ها و دستگاهای مالی وابسته به مناطق
آزادی چون کیش و بودجه های کلان ناشی از درآمد 60 میلیارد دلاری حاصل از فروش نفت، به زایش طبقه ی جدیدی از زراندوزان منجر گردیده است که بیش از 90-80 درصد از ثروت های ملی را در انحصار خود دارند. اما 90-80 درصد از مردم ایران به ویژه پس از کوپنی شدن بنزین، افزایش صد درصدی قیمت مسکن و اجاره بها ،افزایش قیمت همه ی اقلام که درسبد مصرفی روزانه ی آنان قرار دارد، تورم،بیکاری و هزاران گرفتاری اقتصادی و اجتماعی با مرگ تدریجی دست و پنجه نرم می کنند.تنها نیاز به یک فاجعه ی ناگهانی است تا همگان به عمق این فاجعه ی اقتصادی-انسانی پی ببرند.
مردم ایران به لحاظ حمل و نقل و گرفتاری های ناشی از قطع یک باره ی بنزین، در شرایطی زندگی
می کنند که پیش از این در جنگ 8 ساله با آن روبه رو بوده اند.قطع مداوم برق و بعضاً قطع آب نیز بر عمق این فاجعه می افزاید. اما هیچ فرد ، گروه و روزنامه یا رسانه ای حق ندارد، این وضعیت را بر ملا کرده واز اولیای امور پرسش کند که چرا یک دولت نظامی-امنیتی را بر ما حاکم کرده و میلیاردها دلار
درآمد ناشی از فروش نفت و گاز را آنگونه که خود می خواهید، هزینه می کنید، اما ملت ایران باید سوخت مصرفی برای حمل و نقل را نداشته باشند و زندگی روزانه اش فلج شود! چه کسی به اینها اجازه
داده که نبض اقتصادی کشور را در اختیار تعداد معدودی از فرماندهان نظامی سپاه پاسدار قرار بدهند تا قراردادهای چندین میلیاردی اقتصادی را پشتواته ی زور نظامی-امنیتی خود سازند و هر صدای مخالف را با خشونت در هم بکوبند؟ چه کسی گفته بود سپاه پاسدار حق دارد در امور اقتصادی وسیاسی، همچون
قیمی برای این ملت عمل کند؟ آیا مجیز گویان این نهاد بسیار قدرتمند اقتصادی-نظامی-امنیتی-سیاسی،
جرات این را دارند از سران این مافیا بپرسند مجوز دخالت در امور اقتصادی کشور را از کجا به دست آورده اند؟گیرم که آنها به بهانه ی دفاع از انقلاب به خود حق بدهند که مجلس،دولت،شوراهای شهر، رادیو و تلویزیون و هر نهاد موثر سیاسی را در اختیار بگیرند،مجوز عقد قراردادهای چندین میلیاردی اقتصادی در داخل و خارج از کشور را از کجا گرفته اند؟ آیا چنین حقی برای ارتش یا هر نهاد نظامی
در سراسر دنیا معمول است؟آیا فساد مالی ناشی از دخالت های اقتصادی وزارت اطلاعات در دوران رفسنجانی و باند قدرت فراموش شده است؟ خاتمی،کروبی،حزب اعتماد ملی ،سازمان مجاهدین انقلاب و مشارکتی ها که مدعی اند این نهاد مردمی است –البته بود-آیا همین نهاد به اصطلاح مردمی به آنها اجازه می دهد که از او بپرسند چرا این نهاد می بایست مقدرات اقتصادی-سیاسی یک ملت را در دست بگیرد یا
به آنها خواهد گفت گردن می زنیم و زبان می بریم که زدن و بریدن اما اصلاح طلب ها آخ هم نگفتند؟!
واقعیت را بگوییم که وحشت ناشی از زندان، شکنجه حتی اعدام نه تنها به ما اجازه نمی دهد که از وضعیت اقتصادی این ملت بلازده حرف بزنیم،بلکه برای خوش رقصی و فریب دادن خود ،مشت آهنین را می بوسیم وبه مجیز گویی می افتیم .
این قلم شکسته هر اندازه از فقر کنونی ملت ایران که ناشی از سیاست های همین حکومت و به ویژه برخی فرماندهان نظامی است که پس از وقایع 18 تیر1378 با نوشتن نامه ، خاتمی را تهدید به کودتا کرده و به مرور دولت اصلاحات را از گردونه ی تاریخ به بیرون رانده و خود بر مقدرات مردم حاکم شدند، بگوید کم گفته است. مشکل اصلی این است که قلم ها را شکسته،زبان ها را بریده و گردن ها را قطع کرده اندو این ملت فقیر،سخنگو و فریاد کننده ای ندارد.تاکید می کنم که تنها یک واقعه ی ناگهانی که البته خود معلول انباشت مصیبت هاست،عمق فاجعه را آشکار خواهد ساخت.این فاجعه یا واقعه البته که دیر نخواهد بود.شورش بنزین و غارت بسیاری از فروشگاه های دولتی و آتش زدن بیش از 30 درصد (البته با اعلام رسمی از سوی حکومت)از پمپ های بنزین فقط در طول 3-2 ساعت را به یاد داشته باشیم.یکی از همین بسیجی ها گفته بود، آن شب با یک عدد پتو و یک عدد اسلحه تا صبح بیدار بودند و از ترس مردم می لرزیدند.
ب-حقوق بشر و دموکراسی
مسائل مربوط به آزادی بیان،حقوق اساسی ملت که در همین قانون اساسی در یک فصل جداگانه مورد بحث و تائید قرار گرفته و مسائل مربوط به دموکراسی و حقوق بشر که نیاز به بازگویی ندارد.مافیای نظامی-امنیتی حاکم،برای سلب حقوق قانونی و اساسی آحاد شهروندان،هیچ مانعی در سر راه خود نمی بیند.هیچ روزنامه نگاری حق ندارد آزادانه بنویسد. هیچ سیاستمداری حق ندارد به کارهای حزبی و سازمانی مبادرت ورزد. هیچ کارگری اجازه نداردبرای رسیدن به حقوق خود،اتحادیه و سند یکا داشته باشد.هیچ دانشجویی حق ندارد،برای دفاع از حقوق خود،میتینگ وتحصن داشته باشد.زنان،اقوام و معلمان
اگر ازحقوق قانونی خود که حتی در همین قانون اساسی به ظاهر مورد تائید حکومت سخنی بگویند به اقدام علیه امنیت ملی متهم شده و از شکنجه های رژیم سالم درنخواهند رفت.
آیا به راستی در این دنیای بزرگ و در قرن 21، کسی تا کنون از خود پرسیده است که مگر در این مملکت چه نیرویی حاکم است و به راستی در این مرز و بوم چه اتفاقی افتاده است که با سه دانشجوی دانشگاه معتبر پلی تکنیک، بیش از چند ماه است که چنین می کنند؟!کدام کشور را سراغ دارید که با دانشجو حتی اگر جرم سیاسی مرتکب شده باشد چنین کنند؟ آیا در برمه، بلاروس، کره ی شمالی، کوبا و سوریه و حتی سودان، با دانشجویان چنین کرده اند؟آیا اصلاح طلبان خط امام و طرفداران جمهوری اسلامی و مجیز گویان مشت آهنین که مدعی اند نظام فعلی از حکومت پیشین بسیار عالی تر است، قادرند حتی یک نمونه ی تاریخی ارائه دهند که ساواک بادانشجویانی که صرفاًبه مبارزه ی سیاسی مشغول بوده و احتمالاًدر جایی به شاه توهین کرده باشند،چنین رفتاری کرده باشد که نظام جمهوری اسلامی بر آمده از یک اتقلاب با دانشجویان در چند ماه اخیر کرده است؟ آیا اصلاح طلبان مجیز گوی مشت آهنین و بوسندگان دست قدرت مسلط، نمی دانند که درپشت این شکنجه و سرکوب،قدرتی جز این نهاد نظامی مسلط نیست؟
اصلاح طلبان به خوبی آگاه هستند که برای مجلس آینده،نهاد های انتصابی با پشتوانه ی همین قدرت اقتصادی-نظامی حاکم، اجازه نخواهند داد هیچ یک از کاندیداهای اصلی اصلاح طلبان تائید صلاحیت شوند تا چه رسد که اجازه دهند انتخاباتی آزاد و عادلانه برگزار شود و مثلاً اصلاح طلب ها یک بار دیگر به قدرت باز گردند!با اطمینان و با توجه به شرایط حاکم اعلام می کنم،حتی اگر رفسنجانی،خاتمی وکروبی کاندیدای انتخابات باشند،رد صلاحیت شده و یا رای آنها خوانده نمی شود چه رسد به بقیه. و با اطمینان و نظر به شناختی که از این افراد دارم،اعلام می نمایم که اینها خود این مسئله را می دانند و به همین دلیل جرات این را ندارند که کاندیدا شوند وگرنه حتماً این کار را می کردند.مگر در انتخابات ریاست جمهوری اخیر همین بلا بر سر کروبی و رفسنجانی نیامد،چه کاری از آنها ساخته بود؟!پس خود می دانند نتیجه ی انتخابات از پیش معلوم است و انتخابات به هیچ وجه نیمه آزاد هم نخواهد بود.اگر شهامت دارند، اعلام کنند که شرکت آنها در این انتخابات مشروط است و شروط خود را شفاف اعلام کنند تا مردم بدانند وحد اقل یک بار صداقت اصلاح طلبان را تجربه کنند.
ج-همبستگی
وضعیت اقتصادی مردم و شرایط حقوق بشر در ایران بر همگان روشن است.رژیم حتی به جناح طرفدار جمهوری اسلامی اجازه نمی دهد در رقابت های انتخاباتی وارد شود.همه ی این اقدامات مطابق اعلامیه ی جهانی حقوق بشر و حتی نص قانون اساسی موجود، غیر قانونی است.این شرایط نه فقط به دلیل قدرت سرکوب حاکم بلکه به دلیل تفرقه و بی عملی طرفدلران دموکراسی و حقوق بشر است.مردم نیز سالهاست منتظرند تا به اصطلاح مخالفین واپوزسیون،برنامه ای را در جهت حمایت از آنان اعلام کنند. بخشی از اپوزسیون که در انتظار حمله ی نظامی آمریکا به ایران لحظه شماری می کند و به همین دلیل هیچ رسالتی برای دفاع از ملت برای خود قائل نیست.بخشی دیگر از آن، سرگرم دعواهای تاریخی 28 مرداد و 22 بهمن است.اپوزسیون درون مرز نیز به شدت از سوی رژیم سرکوب می شود.نه اینکه نخواهند دور هم بشینند و برنامه ای برای خروج از این بن بست فعلی ارائه دهد، به محض اینکه دو گروه دور هم بنشینند،از سوی نیروهای سرکوبگر مورد حمله قرار می گیرند و حتی حریم خصوصی آنها از دستبرد نیروی غیر قانونی و سر کوبگر در امان نیست.بنابراین آیا باید تن به انفعال و سکوت داد و تسلیم مشت آهنین شد؟یا باید در انتظار حمله ی نظامی به کشور و نابودی همه ی سرمایه های ملی ماند؟ وآیا راهی جز سکوت و تسلیم و انفعال باقی نمانده است؟
گروهی از فعالان سیاسی در جنبش های دانشجویی،کارگری،اقوام،زنان و فرهنگیان بدون اینکه بخواهند نامی از آنها برده شود و یا تعلق خاصی به هیچ حزب و ایدوئولوژی معین داشته باشند، «کار زار همبستگی مهر» را اعلام کرده اند.این فعالان که در داخل کشور هستند و افشای نام آنها،قطعا خطر دستگیری را به دنبال دارد،مبارزه برای دموکراسی و حقوق بشر به ویژه دفاع از لایه ها ی گوناگون اجتماعی را در برنامه ی خود دارند.آنها اگر چه دفاع از حقوق آحاد شهروندان از جمله زنان،اقوام،کارگران،دانشجویان،معلمان و به ویژه آزادی زندانیان سیاسی را محور برنامه ی خود قرار داده اند،از هر نوع منازعه ی سیاسی و مباحث تئوریک که عملاً زمینه ی جدایی گروه ها را فراهم می سازد،پرهیز می کنند.
باور من این است که راه رهایی ما جز همبستگی نیست. هرکدام از ما اگر وظیفه ی خود بدانیم که از این کارزار همبستگی حمایت کنیم،عملاً وزنه ی سنگینی به وجود خواهد آمد که محور همبستگی ملی خواهد شد و سرکوب آن توسط رژیم غیر ممکن خواهد شد.
هم وطنان آزادی خواه!مبارزان صادق!دموکراسی خواهان بی ادعا!حمایت ما از این فعالان سیاسی و حقوق بشری،عملاً مردم را از سکوت و انروا بیرون می کشد. من اطمینان دارم هر کدام از این عزیزان یا نویسنده ی این سطور،ممکن است به دلیل سخن گفتن از همبستگی توسط سرکوب گران زندانی و شکنجه شوند،اما برای رهایی از جنگ ،سرکوب و فقر اقتصادی راهی جز همبستگی نیست.با حمایت خود خواهیم توانست کار زار همبستگی مهر را به کمیته ی همبستگی و پس از آن به جنبش همبستگی تبدیل کنیم.از زندان و شکنجه نهراسید.نا امید نباشید.اختلافات ایدوئولوژیک و تاریخی را کنار بگذارید.
رقابت های حزبی و سیاسی را دخالت ندهید.
عباس امیر انتظام،ادیب برومند،خسرو سیف،دکتر زنگنه،دکتر ناصر زرافشان،دکتر رئیس دانا،شیرین عبادی،سیمین بهبهانی،اسماعیل مفتی زاده،رضا پهلوی، دکتر محمد ملکی،محسن سازگارا،اکبز گنجی،علی افشاری،منوچهر محمدی،رویا طلوعی،سیامک پورزند،حسین باقر زاده،کامبیز روستا،
شهریار آهی،سیاوش عبقری،حسن زارع زاده،کیانوش سنجری، رامین احمدی، داریوش همایون،دکتر قائم مقام،محمد پروین،ویکتوریا آزاد،دکتر لاجوردی،دکتر علی جوادی ،آقای کشتگر،آقای شرفی،
و صد ها آزادی خواه و فرهیخته ی ایرانی که اگر بخواهم نام آنها را ذکر کنم مثنوی هفتاد من کاغذ خواهد شد،همگی مورد احترام هستند. اگر این آزادی خواهان تصمیم بگیرند در یک حرکت گروهی و به فراموشی سپردن موقت اختلافات ایدوئولوژیکی،تاریخی و سلیقه ای جنبش را رهبری کنند با هزینه ی اندک،ملت ایران از فقر و سرکوب رهایی یافته و جنگی نیز اتفاق نخواهد افتاد.من به عنوان یک مبارز کوچک از خیل سربازان آزادی خواه این ملت از این عزیزان در خواست می کنم دعوت فعالان درون مرز را بدون جواب نگذارند. من با آگاهی از اینکه حتی نوشتن این مقاله برایم هزینه ی سنگینی به دنبال خواهد داشت،نوشتم آنچه را باید می نوشتم.من به سهم خود برای پرداخت هزینه آماده ام. اما به شما عزیزان متواضعانه اعلام می کنم، ملت ایران فقط هزینه ی سرکوب حکومت گران را نمی پردازد،بلکه
شما مبارزان و فرهیخته گان که به هر دلیل حاضر نمی شوید در کنار هم،رهبری گروهی یک جنبش مسالمت جویانه را به وجود آورید نیز مسئول هستید.اگر از هر ایرانی آگاه پرسیده شود که علت نا کامی ما چیست فوراً جواب خواهد داد،اختلافات اپوزسیون و عدم وجود رهبری.
عزیزان!در شرایط فعلی فقط یک رهبری دسته جمعی قادر است این مهم را به سامان برساند. امروز جنبش های داخلی به ویژه زندانیان سیاسی نیازمندند تا از سوی رهبران سیاسی،مدافعان حقوق بشر،روزنامه نگاران سر شناس و سایرین مورد حمایت قرار بگیرند.
من بر این باور هستم اگر بخواهیم می توانیم، زیرا راه رسیدن به پیروزی را بلد هستیم.دوستان عزیز!هم وطنان آگاه در انتظار چه نشسته اید؟منتظرید که مردم در فقر اقتصادی دست و پا بزنند؟
می خواهید شاهد شکنجه و اعدام تعدادبیشتری از جوانان باشید؟نکند گمان کرده اید اصلاح طلبان بار دیگر به حکوکت بر خواهند گشت؟آیا منتظرید جنگی در افتد و همه جیز از بین برود؟یا اینکه در انتظار دست تقدیر هستید؟ مطمئن هستم که در انتظار هیچ یک از این امور نیستید.گروهی از فعالان درون مرز،راه حل همبستگی را ارایه داده اند.اگر شما عزیزان هر راه حل دیگری که منجر به برون رفت
از وضعیت فعلی شویم را ارایه دهید و گرد هم آیید، من اولین رهرو شما خواهم بود. پس حرکت از این بیش شتابان کنید.
حشمت اله طبرزدی
مدیر مسئول هفته نامه ی توقیف شده ی پیام دانشجو
8 شهریور ماه 1386 خورشیدی