Wednesday, August 15, 2007

اصلاح طلبان و مجلس آینده


شش سال پیش که اقتدارگرایان اصول گرا توانستند در یک انتخابات سرد با شرکت حداقلی مردم شوراهای شهر را در اختیار بگیرند باور کردند که دوران حاکمیت نمایندگان واقعی خدا بر زمین فرا رسیده است.استدلال آنها این بود که اگر همه ی نهادهای به ظاهر انتخابی مثل ریاست جمهوری اسلامی مجلس اسلامی و شورای شهر اسلامی نیز مرکب از کسانی باشد که زیر فرمان ولی فقیه اند عملامملکت گلستان خواهد شد.هیچ نشانه ای از فقر تبعیض دزدی و نابرابری بر جا نخواهد ماند و اثبات خواهد شد که حکومت اسلامی یک نظام کار آمد است.این جماعت عادت کرده بودند همه ی نارسایی ها را به گردن استکبار جهانی و اصلاح طلبان حکومتی و مخالفان فریب خورده و بدطینت نظام اسلامی بیندازند!با یک دست شدن قدرت در دست پیروان صدیق ولایت فقیه و حامیان نظام اسلامی این بهانه از اقتدارگرایان گرفته شد. پس از شورای اسلامی مجلس اسلامی و ریاست جمهوری اسلامی با معجزه گری شورای نگهبان حکومت اسلامی به دست ناب گرایان افتاد.به ویژه دو سال پیش با روی کار آمدن احمدی نژاد این حلقه تکمل گردید ولی نتیجه ی یک دست شدن قدرت و قلع و قمع مخالفین و منتقدین با استفاده از ابزار شبهه قانونی چه بود؟فراموش نمی کنم دو سال پیش و پس از انتخاب آقای احمدی نژاد به ریاست جمهوری اسلامی به مرخصی آمده بودم.در دوران مرخصی سه هفته ای سری به روستا و شهرستان زدم.در آنجا این واقعیت را از نزدیک شاهد بودم که بخش اعظم رای دهندگان برای اینکه رفسنجانی روی کار نیاید و به دلیل تنفر شدید از او به احمدی نژاد رای داده اند.بخش عمده ی آنان در مخالفت با چهره های شناخته شده ی نظام اسلامی و با این ذهنیت که احمدی نژاد یک مخالف است به او رای داده بودند.برخی از این رای دهندگان که امکان تماس با من را داشتند و به دلیل شناخت قبلی از مواضع من که در مخالفت با کلیت رژیم و به ویژه شخص رفسنجانی ابراز شده بود از روی شادمانی به من می گفتند که دیگر نیاز نیست به زندان بروی!هرگاه به آنان می گفتم که این هم یکی از مهره های همان رژیمی است که رفسنجانی سمبل آن است از روی شگفتی توام با عدم رضایت به سخنان من گوش فرا می دادند. ولی اینک وضع تفاوت کرده است.در سفرهای اخیر همان طیف و طبقه ی اجتماعی که عمو ما از لایه های کم درآمد اجتماعند و از بین کشاورزان جزء کارگران و کسبه ی کم در آمد هستند و عموما در تقابل با رفسنجانی به احمدی نژاد رای داده بودند خروار خروار ناسزا نثار محمود می کردند.آنها دست روی دست کوبیده و انگشت حسرت به دهان می گرفتند و می گفتند که دیدید این...چه بلایی بر سرمان آورد!گرانی تورم فقر و بیکاری بیداد می کند.این بحران به ویژه بعد از قطع بنزین بر روی مردم به نقطه ی اوج خود رسیده است.در حالی که در دو سال اخیر بیش از یکصدو بیست میلیارد دلار از محل درآمد نفت به خزانه ی دولت ریخته شده ولی عملاُ نان از سفره ی مردم برچیده شده است.البته احمدی نژاد و دولت او به اندازه ی کافی به حزب الله لبنان حماس و گروه های شیعی و غیر شیعی در عراق و افغانستان و جاهای دیگر میلیون میلیون کمک رسانده است!او خواهان نابودی اسراییل و گسترش فعالیت های هسته ای شده و عملا ایران را منزوی کرده است.هیچ یک از این مسایل در شعار های انتخاباتی او نبود.ولی تا دلتان بخواهد به مردم وعده ی سرخرمن داد. میزان نا رضایتی مردم از جناح اقتدارگرای اصول گرا به حدی است که آنها بیش از هرکس آگاه هستند که حتی اگر انتخابات نیم بندی برگزار شود مجلس هشتم به دست اصلاح طلبانه حکومتی و مخالفان سرکوب و فاشیزم خواهد افتاد.در صورتی که مبنای تحلیل آنها این بود که اگر قدرت به صورت یک دست در اختیار اقتدارگرایان اصول گرا بیفتد به دلیل کارآمد کردن نظام اسلامی و میزان رفاه و امنیتی که در جامعه برقرار می کنند مردم هیچگاه به سوی رقبای اصلاح طلب که به ولنگاری اقتصادی معروف شده اند نخواهند رفت!درواقع اقتدارگرایان اینک با یک چالش جدی روبرو هستند.آنها البته به لحاظ ایجاد تنش در روابط بین المللی که منجر به صدور سه قطعنامه از سوی شورای امنیت علیه نظام اسلامی شده و سرکوبِ اعدام و شکنجه ی مردم در درون مرز بسیار موفق عمل کردند اما نتیجه ی این سیاست ها جز روگردانی مردم از آنان نبوده است. پس در این چالش تاریخی یا می بایست به رای مردم تن دهند و یا از نظام اسلامی دفاع کنند.اگر بخواهند به رای مردم گردن نهند مجبور هستند انتخابات را حداقل به شیوه ی انتخابات های پیشین به صورت نیم بند برگزار کرده و اجازه بدهند بخشی از اصلاح طلب هانیز در رقابت ها شرکت نمایند ولی حتم دارند که اگر این اتفاق بیفتد مجلس اسلامی از دست آنان خارج شده و در آن صورت دولت نظامی-امنیتی احمدی نژاد فلج خواهد شد و نظام اسلامی در یک بحران تاریخی جدید فرو خواهد رفت. و یا باید قید انتخابات نیم بند را هم بزنند و به بهانه ی حفظ نظام اسلامی اکثریت کاندیدهای اصلاح طلبان حکومتی از هر طیف و با هر رنگ اعم از طرفداران خاتمی کروبی و رفسنجانی را رد صلاحیت نمایند و سرو صدای مخالفین و منتقدین را نیز با چند اعدام بگیرو به بند و شکنجه و پرونده سازی خاموش کرده و هزینه ی آن را نیز بپردازند. من معتقدم اقتدارگرایان اصول گرا پیشا پیش دریافته اند که به واسطه ی عملکرد خود رای مردم را به طرف رقیب حکومتی سوق داده اند.به همین دلیل بنا ندارند اجازه دهند اکثریت مجلس به دست اصلاح طلبان بیفتد.آنها از طریق شورای نگهبان نیرو ها را به گونه ای خواهند چید که اقلیتی از اصلاح طلبان بی خطر بتوانند وارد مجلس اسلامی شوند و اکثریت همچنان در اختیار اصول گرایان باقی بماند. اگر اصلاح طلبان حکومتی از مجلس و انتخابات آینده غیر از این تصوری دارند می بایست بپذیرند که بسیار خام و ایده آلیست هستند.آنها اگر بخواهند طرحی نو دراندازند و اکثریت مجلس را به دست گیرند می بایست همگی حرف خود را یکی کرده و شرط شرکت در انتخابات را عدم رد صلاحیت کاندیدهای خود اعلام کنند و از این طریق تعداد بیشتری از کاندیدهای خود را وارد رقابت با جناح حاکم نمایند و البته برگزاری انتخابات آزاد و عادلانه پیشکش آنها! اگر حتی انتخابات مجلس هشتم به صورت نیم بند برگزار شود قطعا اکثریت از آن اصلاح طلبان حکومتی خواهد بود اما آنها می بایست صرفا به یک اقلیت بیندیشند.آیا احمدی نژاد اجازه خواهد داد اکثریت در دست مخالفان خود باشد؟هرگز!

Sunday, August 12, 2007

سکوت مطلق،شرط تمدید مرخصی

دعوت شده بودم ،امروز چهارشنبه ۱۷مردادماه ۱۳۸۶،ساعت ۹صبح در محل وزارت اطلاعات حاضر شوم تا درباره ی وضعیت
مرخصی ام صبحت کنند.محل وزارت اطلاعات به این دلیل که پرونده ی من از دادگاه انقلاب به وزارت اطلاعات محول شده و مسئولیت مرخصی مشروط من با این وزارت خانه ی امنیتی است.از دیگر سو،من نیز حاضر نیستم برای تمدید مرخصی در محل های ناشناخته،قرار بگذارم.مسئولیت پرونده با این وزارت خانه است،بنابرین محل ملاقات نیز می بایست همانجا باشد.
دو نفر از نمایندگان وزارت اطلاعات در این ملاقات حضور داشتند.یکی از آنها مسئول پرونده ی جبهه ی دموکراتیک ایران است و در این یک سال اخیر،در جریان مرخصی مشروط با او آشنا شده ام و دیگری که تاکنون ندیده بودم.
سخن آقایان این بود که شرط تمدید مرخصی ات این است که نه بگویی و نه بنویسی.به ویژه حساسیت اخیر آنها درباره ی وبلاگ پیام دانشجو و احیای این نام و مقاله ی معروف درباره ی سوله ی کهریزک بود.به ویژه این دو مورد و مساله ی اعدام ها و آزار جنسی دانشجویان به شدت آنها را آشفته کرده بود.طرح این مسائل موجب جدل بین ما شد و من آمادگی خود را برای برگشتن به زندان اعلام کردم.آنها نیز متقابلاً اعلام نمودند،اگر بخواهی به نوشتن این گونه مقالات ادامه دهی هیچ راهی جز زندان نیست.نه آنها بنای تهدید داشتند و نه من از برگشتن به زندان نگران بودم.به آنان نیز اعلام کردم که زندان را برای خود مفید می دانم و به ویژه اگر قرار است،تا این اندازه وادار به سکوت شوم.
تصمیم خود را اعلام کرده و به آنها گفتم آماده ی برگشت به زندان هستم.
در این گیر و دار و جدال دوطرفه،بار دیگر از من خواستند که برای برگشت به زندان بیشتر بیندیشم.
واضح بود که آنها دوست نداشتند ،پرونده ی من به نقطه ی صفر برگردد،اما از دیگر سو معلوم بود که تحت هیچ شرایط تحمل مقالات من را نخواهند کرد.من نیز فعلا و بنابر مصالحی که قطعا پرهیز از رفتن به زندان به دلیل شرایط سخت آن،در این مصلحت سنجی ها ،جایی ندارد،این بار نیز دندان بر جگر گذاشته و از برگشتن به زندان منصرف شدم.به آنها گفتم ، مطلوب شما این است که نامی از پیام دانشجو ،جبهه دموکراتیک ایران و طبرزدی نباشد.آنها نیز رد نکردند.به مزاح گفتند که طبرزدی خوب است به شرطی که حرف نزند! آنها را درک میکنم!
البته من نیز از روی خیرخواهی برای خودم و برای مملکتم و برای مردمم به آنها پیشنهاد دادم که از بزرگان خود بخواهند،پیش از اینکه فرصت آشتی با ملت از بین برود ، فکری بیاندیشند و جنگ و جدال با احزاب،مطبوعات،سیاسیون،دانشجویان،کارگران و زنان و جوانان را متوقف کرده و راه و روش آشتی جویانه را در پیش بگیرند.گفتم که امیدوار بودم کسانی از همین جناح حاکم لختی بیندیشند و با تغییر روش ها ، آشتی و مسالمت را جایگزین،دشمنی و نزاع،اعدام،زندان و بگیر و ببند کنند .اگر احزاب،مطبوعات،دانشجویان،زنان ،کارگران و سایر نخبگان و الیت های جامعه ، احساس کنند،حکومت روش آشتی و تسامح و رعایت قانون را جایگزین،برخوردهای فراقانون و خشونت آمیز و قهر،قرار داده است،در آن صورت بسیاری از مسائل تغییر خواهد کرد و مسئولین امنیتی هر صبح خواب انقلاب مخملین و توطئه سرنگونی نخواهند دید.شرط این کار به دست آوردن اعتماد ملی از راه برخوردهای صحیح و قانونی است.اگر حکومت بتواند با عمل صحیح خود و به ویژه با برکناری عناصر تندرو که جز به اعدام و شکنجه و زندان نمی اندیشند، به تغییر اصولی در روش های خود بپردازد و حتی حاضر باشد به همین قانون اساسی خودش التزام عملی داشته باشد،این امکان هست که مخالفین و جنبش های اجتماعی نیز ،رفتار خود را متناسب،تغییر دهند.اما در عین حال به آنها گوشزد کردم که البته آگاه هستم که این یک حرف ایده آلیستی بیش نیست و اما با این وجود،باز آن را تکرار خواهم کرد.
در پایان خطاب به اپوزسیون و جنبش های اجتماعی به ویژه آنان که در دنیای آزاد زندگی میکنند،گوشزد می کنم که از زندگی ما پند بگیرند.در حالی من از داشتن یک وبلاگ محروم هستم و شرط اینکه به زندان برگردانده نشوم این است که نگویم و ننویسم،که انواع رسانه ها در اختیار آنها است.خوب است بررسی کنند،مگر طبرزدی چه می گوید و چه می نویسد که رژیم آن را تحمل نمی کند .و مگر بسیاری از آنها چه می گویند و چه می نویسند، که برای رژیم خطرساز نیست.اگر خطرساز می بود،باید به مرور اثر خود را نمایان می کرد.امنیتی ها بیش از هر کس می دانند که تداوم سکوت من از ترس زندان،شکنجه و بلکه اعدام نیست.من از مبارزان و نویسندگان که امکان دفاع از حقوق ملت برایشان ممکن است می خواهم که سکوت ما را جبران کنند.
زنده باد آزادی-برقرار باد دموکراسی-گسسته باد زنجیر استبداد

Wednesday, August 8, 2007

احضار مهندس طبرزدی ازسوی اطلاعات

مهندس حشمت اله طبرزدی دبیر کل جبهه ی دموکراتیک ایران به اطلاعات احضار شد. اوباید روز چهارشنبه ۱۷ مرداد دراطلاعات حاضر شود تا شرایط تداوم مرخصی را بشنود.مطابق معمول این احضارها هر ماه یک بار انجام می گیرد.در باره ی تمدید یا عدم تمدید مرخصی ایشان پس از دیدار فردا خبر رسانی خواهد شد
شانزده مرداد 86 خورشيدی
دفتر مهندس طبرزدی

Saturday, August 4, 2007

سوله کهریزک

موج جدید سر کوب شروع شده است.این سرکوب جدید به دوهدف،معطوف است ؛ هدف اصلی و فرعی.هدف اصلی برای ایجاد وحشت درتوده های مردم به دلیل منازعه ی بین المللی بر سر پرونده ی هسته ای است.شورش بنزین نشان داد که نه تنها رفتار مردم ایران قابل پیش بینی نیست،بلکه در بین جوانان این مرز و بوم پتانسیل زیادی برای اقدام های سریع علیه حکومت وجود دارد. واقعیت این است که،اعتیاد به تریاک، هروئین و اخیراً بدتر از همه، کراک به صورت یک بیماری در بین میلیون ها جوان،جا باز کرده است.این ناهنجاری اجتماعی،تا حدودی حکومتگران را مطمئن کرده بود که برای جوانان نیرویی برای اعتراض باقی نمانده است.اما بحران بنزین و به فلاکت افتادن بخش های زیادی از جامعه و سخت تر شدن شرایط زندگی مردم،جوانان با غیرت را وا داشت تا واکنش نشان بدهند.اینک وحشت زیاد حکومت از ناحیه ی این نیروهای غیر قابل پیش بینی و به ستوه آمده است و نه فقط مبارزین و فعالان سیاسی که تا حدود زیادی قابل کنترل هستند.به همین دلیل است که ناگاه مسئولین قضایی-انتظامی یادشان آمد که شهر پر از اراذل و اوباش است و این اراذل،دور از چشم هزاران مامور،به راحتی نوامیس مردم را مورد تجاوزقرار داده اند؟! انگار همه ی این تجاوز ها اخیراً اتفاق افتاده و تاکنون همه ی ماموران و پاسبانان حریم عمومی،در خواب خرگوشی بوده اند! سخن این است که در نیت عوامل انتظامی-قضایی شدیداً مشکوک هستیم.برای اینکه نحوه ی برخورد ها و بویژه اعدام های فله ای و در بوق و کرنا کردن آن از سوی عناصری از حکومت که بیش از آنکه به دفاع از حریم عمومی در مقابل متجاوزان،شناخته شده باشند،به عناصری تندرو برای سرکوب مطبوعات و میتیگ های دانشجویی شهرت دارند و همین عناصر اینک،پرچم اعدام و سرکوب زنان و جوانان را در دست گرفته اند این شک را تقویت می کند.پس نیت اصلی آنها در پس اعمال آنها نهفته است.آنها می خواهند با پوشش قرار دادن دفاع از امنیت اجتماعی،جوانان سلحشور را بالای چوبه ی دار ببرند تا به این و وسیله به میلیون ها جوان دیگر،پیام بدهند که اگر بار دیگر هوس اعتراض و شورش در سر بپرورانید،به نام اراذل و اوباش،بردار خواهید رفت!رژیم به خوبی آگاه است که فشار های طاقت فرسای اقتصادی-اجتماعی،مردم و بویژه جوانان را به سویی سوق خواهد داد که از مرگ استقبال کنند. هرگاه جامعه ای از مرگ نهراسد،کار را بر حکومت بسیار دشوار خواهد کرد.می خواهم تاکید کنم،هزینه ای که اینک جوانان بر سر چوبه های دار می پردازند،مربوط به عملکرد یا جرایم آنها نیست،بلکه آنان خواسته یا ناخواسته،پیشقراولان اعدامی های بعدی هستند بنابرین،هر مبارز سیاسی و هر شهروند عادی حق دارد طنابی که بر گردن هریک از این جوانان می افتد را بر گردن خود احساس کند.در عین حال رژیم هم باید بداند که از ترس مرگ،عملا در دام خودکشی افتاده است .برای اینکه، خشونت کور،منطقاًو عملا خشونت خواهد آفرید.به اصطلاح کسانی که،باد می کارند،طوفان درو خواهند کرد. در کنار اعدام ها که تحت هیچ شرایط قابل گذشت یا برگشت نخواهد بود و ضمن اینکه جان ده ها و بلکه هزاران انسان را می گیرد،خانواده های زیاد تری را داغدار خواهند کرد،مسئله ی بازداشت و شکنجه ی دانشجویان پلی تکنیک ،دفتر تحکیم و ادوار تحکیم است .من به دلیل این که از سال1378 و طی دوره های گوناگون در بازداشتگاه هایی مثل توحید،209،59،2-الف سپاه،نیروی انتظامی ،240و ضداطلاعات ارتش،زیر شکنجه بوده ام،با شنیدن آزار جنسی دانشجویان زندانی در209،در بهت فرو رفته ام .برای این که در هیچ یک از دوره ها و از هیچ زندانیی نشنیده بودم که آنها را در بازداشگاه 209مورد آزار جنسی قرار بدهند.کتک،،بی خوابی و شکنجه های روحی وجود داشت اما آزار جنسی در چنین بازداشگاهی وجود نداشت.فقط یکبار از زبان عبدالله مومنی که برای خودم تعریف کرد یا علی افشاری که او ونیز به صورت خصوصی برایم بیان کرد،شنیدم که در بازداشگاه 2-الف مربوط به سپاه آنها را تهدید کرده بودند که در بین زندانیانی فرستاده خواهند شد که به آنها تجاوز نمایند!اما افشاگری های دانشجویان آزاد شده ی پلی تکنیک و خانواده ی قصابان،منصوری وتوکلی نشانگر واقعیت تلخ و تکان دهنده ای است.گویا این دانشجویان از طریق بطری و تخم مرغ و حتی ابزاری دیگر مورد شکنجه قرار گرفته اند و احتمالاً بینا داراب زند،زندانی سیاسی پیشین به دلیل اینکه از اولین افشاکنندگان این مسئله بود،به همین دلیل بازداشت شده باشد.معمای شکنجه ی جنسی وقتی آشکار شد که معلوم گردید این دانشجویان را نه در 209که یک بازداشتگاه شناخته شده است،بلکه در«سوله ی کهریزک»که احتمالاً متعلق به نیروی نظامی است مورد شکنجه ی جنسی قرار داده اند. من البته هنوز از ماهیت نیروی سرکوب جدید که با حمله به منازل یا دفاتر و ضرب و شتم و تیر اندازی،اقدام به بازداشت می کند،آگاه نیستم اما به قرینه ی برخورد هایی که طی سال1379تا1382از سوی نیروی نظامی سپاه باخودم،خانواده ام ودوستانم صورت گرفت،این برخوردهای خشن را با اقدامات آنها بسیار شبیه و نزدیک می بینم. ممکن است تیم جدید امنیتی که در این زمینه تصمیم گیری می کند ،همان تیمی باشد که آن زمان در پوشش قوه ی قضاییه اما عملاً توسط نیروی نظامی رهبری می شد. به هرحال هیچ تفاوتی ندارد.باید به دلیل این شکنجه های وحشیانه و ضد بشری که روی ساواک را نیز برای چندمین بار سفید کرد به سران جمهوری اسلامی تبریک گفت!دست مریزاد!به راستی که حفظ قدرت از بالاترین واجبات و بلکه از اوجب واجبات است!جان،حیثیت،امنیت و آبروی یک شهروند عادی و یک دانشجوی مظلوم در پای حفظ تظام،چه ارزشی دارد؟! اعدام جوانان و شکنجه ی دانشجویان که در درجه ی اول به قصد ایجاد وحشت در بین احاد شهروندان صورت می گیرد،باید برای مبارزین سیاسی این پیام را داشته باشد که اگر به راستی خواهان آزادی،دموکراسی،عدالت و نفی هر نوع تبعیض و زورگویی هستند،می بایست خود را برای اعدام و شکنجه شدن اماده کرده باشند. البته این اعدام و شکنجه ها که از سوی جریانی صورت می گیرد که به راحتی اراده ی خود را بر نهادهای رسمی حکومت اعم از قضایی-امنیتی-انتظامی و بلکه بالا تر از ان حاکم کرده است،دارای یک هدف فرعی نیز هست. هدف فرعی این است که مبادا ، مجلس بعدی به دست جریانی بیفتد که بتواند در قدرت مطلقه ی این باند کودتایی و فرا قانونی شکاف ایجاد کند.بر خورد با اصلاح طلبان از جمله ادوار تحکیم و عمادالدین باقی و افراد دیگری از اصلاح طلبان که احتمالا در برنامه ی سر کوب قرار دارند ،برای فلج کردن اصلاح طلبانی است که ممکن است با در دست گرفتن اکثرییت کرسی های مجلس ،چرخ اعدام و شکنجه و سر کوب را پنچر نمایند. از دیگر سو،به راه افتادن موج اعتراضات مدنی از سوی مبارزین سیاسی و جنبش های مدنی به ویژه در حمایت از دانشجویان زندانی و نامیدن روز14مرداد ماه به نام همبستگی بادانشجویان زندانی،ستودنی است.این موج مقاومت مدنی،به صورت خودجوش و البته بسیار پر قدرت می رود تا به یک مقاومت ملی علیه اعدام؛شکنجه وسرکوب تبدیل شود.جالب توجه این است که در این موج جدید،دانشجویان، وبلاگ نویسان،روزنامه نگاران،طرفداران حقوق بشر،مبارزین سیاسی،احزاب،شخصیت ها،جنبش های اجتماعی و قومیت ها،صرف نظر از عقاید و سلیقه های سیاسی در یک کارزار جمعی با هم مشارکت دارند.در عین حال هیچ فرد یا گروهی نیز تلاش نمی کند،این موج جدید را در مونو پل خود درآورد یا ادعای رهبری آن را داشته باشد.پس درود بر همه ی ایرانیان آزاده و مدافع حقوق مظلومان.درود بر دانشجویان زندانی و جوانان اعدامی.زنده باد آزادی. برقرار باد دموکراسی.گسسته باد زنجیر استبداد.