از ايدئولوژي گرايي تا دموكراسي خواهي
مقاله ی «از مداحی رفسنجانی تا دشمنی با کارگزاران» را اخیرا دیدم. این مقاله زمانی منتشر شد که من در زندان بودم و دوست عزیزم محمد مسعود سلامتی، نقدی بر آن نگاشته بود.این مقاله در سایت بازتاب متعلق به سردار محسن رضایی انتشار یافته است.اگرچه آن را حاوی نکات جالبی درباره ی خودم می دانم اما بعید نمی دانم نویسنده ی آن از عوامل امنیتی باشد. این احتمال به دلیل اشاره به نکاتی از فعالیت های من و دوستانم در این مقاله است که اصولا فقط نیروهای امنیتی بر روی آن موارد حساسیت دارند که توضیح خواهم داد. فراموش نمی کنم آقای دکتر سعیدی معاون فعلی امور بین الملل سازمان انرژی اتمی در دوران وزارت آقای فلاحیان ،معاون ایشان و اولین بازجوی من بود که به نام مستعار «سیادتی»فعالیت می کرد.بنابرین می توانم احتمال بدهم رژیم جمهوری اسلامی تعداد زیادی «سیادتی» ،«فتاح غلامی»و«داریوش سجادی»داردکه این سو و آن سو به تخریب مبارزان وآزادیخواهان می- پردازند.
تیتر مقاله میزان بی طرفی نویسنده و علمی بودن مقاله اش درباره ی من را معلوم می سازد:
«از مداحی رفسنجانی تا دشمنی با کارگزاران»!؟باید تاکید کنم اصولا کسانی که از نزدیک با من،نوشته ها و فعالیت هایم آشنا هستند،آگاهند که «مداحی گری»با اخلاق سیاسی-اجتماعی من سازگاری ندارد.من اگرچه در دوره ای از جوانی و از روی نا آگاهی و به دلیل پذیرش برخی اصول سیاسی-اجتماعی و ایدئولوژیک از نظام جمهوری اسلامی و مآلاً رفسنجانی حمایت می کردم ،ولی این حمایت ها جنبه ی شخصی نداشت که «مداحی» تلقی شود.اصولا آدم های آرمانگرا یا ایدئولوژی گرا،بیش از آن که جانب شخصیت فردی ایدئولوگ ها را در نظر بگیرند،به جایگاه و نقش آنها توجه می کنند. تشکل ما نه به دلیل خوش آمد فردی رفسنجانی و خامنه ای یا بد آمد دیگران از آنها حمایت کردند؛بلکه به دلیل اعتقاد به ایدئولوژی انقلاب و نظام ایدئولوژیک برآمده از آن بود که چنین اشتباه سیاسی صورت گرفت. اگر این ادعای مقاله نویس صحیح باشد که ما به حمایت از سران رژیم قصد مداحی گرایی داشته ایم،پس باید پذیرفت تمام کسانیکه برای خمینی عنوان امام را برگزیدن مشتی مداح گر بودند! اصولاعناوینی مثل «امام» و «آیه الله»برای سران انقلاب و نظام معطوف به رفتار ایدئولوژیک حامیان بود.در عین حال من با «کارگزاران»هیچ دشمنی نداشته بلکه صرفا مخالف سیاسی آنها هستم. من با اگاهی از عملکرد سران رژیم و هویت ایدئولوژیک آن و انحرافی که بین عملکرد آنها با منافع و اصول انقلاب به وجود آمد،به مبارزه با آنها برخاستم.به همین دلیل عناوین «امام» و «ایه الله» را از آنها پس گرفته و با عنوان «دیکتاتور» جا به جا کردم.البته در آخرین مصاحبه ام به رفسنجانی عنوان «دزد و جنایتکار»را دادم.فکر می کنم اکثریت ملت ایران و میلیونها انقلابی دیروز و مخالف امروز با این اقدام من موافق باشند.آیا این میلیونها انسان نیز افراط،تفریط کار هستند؟کارگزاران نیز در نظر گاه اکثریت ملت ایران،گروهی رانت خوار هستند که روزی می بایست پاسخگوی جنایت های سه دهه ی خود باشند.گمان نکنید که سرکوبگری های جناح اقتدار گرا موجب می شود تا از افشاگری و مبارزه علیه کارگزاران دست برداریم.عدالت در مبارزه رعایت خواهد شد.
2-مقاله نویس در مقدمه ی مقاله و برای معرفی من عمدا یا سهوا به تحریف واقعیت ها پرداخته است.مثلا گفته است که گویا یکی از برادران من به دلیل بمباران هوایی شهید شده و «به واسطه حمله هوایی عراقی ها،وی برادرش ابوذر را از دست داد و عنوان خانواده شهید را پیدا کرد.»؟!برای اطلاع این طرفدار دو آتیشه ی رفسنجا نی و کارگزاران باید گوشزد کنم که برادر بزرگ من احسان که از فرماندهان سپاه آبادان بود،در 20مهر سال 59 در مقابله ی رو در رو و در پل مارد آبادان شهید شد و آنان پس از جنگ او را سردار لقب دادند.ابوذر نیز از سن 16سالگی تا سال 1362 در آبادان ماند و به جنگ با عرب های متجاوز پرداخت و به تعبیر آقای جمی که لابد آقایان او را به خوبی می شناسند ، «ابوذر شهید ممتاز شهر بود». پس اگرچه رفسنجانی در سال های بحرانی جنگ فرزندانش را برای تحصیل به بلژیک فرستاد، من همراه با چهار برادرم ؛و بلکه سایر اعضای خانواده ام بیشترین هزینه را در جنگ پرداختیم.اگر طرفداران رژیم و رفسنجانی با من دشمنی دارند،واقعیت های خانوادگی ام را تحریف نکنند.درست است که آقای محسن رضایی و خانواده اش نوکر خانه زاد رضا قلی خان بودن که ما نیز آنها را به خوبی می شناسیم اما این مساله موجب نمی شود که اجازه دهد در سایت او به طرفداری از کارگزاران به قلب واقعیت بپردازند. نوکر زاده نباید تا این میزان بی اخلاق باشد!در ضمن من هیچگاه در دانشگاه علم و صنعت درس نخوانده ام و معلوم می شود که مقاله نویس حتی واقعیت عینی را تحریف نکرده است.
3-اشاره شده است که من برای اولین بار لفظ آیه الله را برای رفسنجانی برگزیدم.این یک دروغ آشکار است.برای اینکه رفسنجانی را در محافل گوناگون حوزوی و سیاسی وحزبی،ایه الله خطاب می کردند.لابد کارگزاران و روزنامه های ایران،جمهوری اسلامی،همشهری و حتی حزب حزب جمهوری اسلامی نیز منتظر مانده بودند تا در اوایل دهه ی 70 یک تشکل دانشجویی عنوان ایه اله را به یک آخوند بدهد و آنها پیروی کنند!؟به راستی که عجب دستگاه ضعیفی!بیان این مطالب بیش از هر چیز از روی کینه توزی است تا بیان واقعیت.حتی اگر چنین ادعایی درست باشد،من از شهریور 1373 و با انتشار هفته نامه ی «پیام دانشجو»مخالفت اصولی خود با رفسنجانی را اعلام کردم و در آخرین مصاحبه ام در سال1382 او را «دزد و جنایتکار»نامیدم و به این افتخار می کنم که از سال 1373 تا 1376 در مدت کم تر از 4سال شاخ غولی را شکستم که هیچ کس جرات در افتادن با او را نداشت..من بار ها اعتراف کرده ام که در حمایت خود از رفسنجانی و رژیم جمهوری اسلامی اشتباه کرده ام و در 13 سال گذشته هزینه ی آن را پرداختم.آن زمان من یک جوان دانشجو بودم و از واقعیات آگاهی نداشتم.اما به محض آگاهی به مبارزه پرداختم.آیا از دیدگاه مقاله نویس این جرم است یا افراط و تفریط؟من اگر در دهه ی شصت به مخالفت با جناح چپ و دفتر تحکیم بر خاستم،به دلیل انحصار طلبی جناح خط امام بود و به این لحاظ نیز پشیمان نیستم .جناح خط امام باید پاسخگوی همه ی جنایات دهه ی شصت از حمله با صدور حکم اعدام دسته جمعی هزاران زندانی از سوی آیه اله خمینی باشد.آیا از دیدگاه مقاله نویس ،عملکرد آیه اله منتظری در عین حال که قائم مقام رهبری بودند،به مقابله با شکنجه و اعدام بر خاسته و عزل و تکفیر شدند چیست.او هم اهل افراط و تفریط است؟از قائم مقامی رهبری تا حصر خانگی.او و من اهل افراط و تفریط هستیم یا نظام از مسیر عدالت،آزادی و مردمی بودن منحرف شد؟در ضمن این هم دروغ دیگری است که ما شیخ محمود یزدی را به علامه تعبیر کرده ایم.معلوم می شود،حامیان مقاله نویس سایت بازتاب صرفا برای تخریب من قلم زده اند.
4-گفته است نشریه ای با تیتراژمحدود کفاف تقاضا های موجود را نمی داد.تیراژ رسمی نشریه به حدود000/400 (چهارصد هزار)نسخه می رسید.در عین حال چاپخانه ها در آن دوره ،امکان چاپ بیشتری نداشتند.من نمی دانم این مقاله نویس اگر تیراژ000/400را محدود می داند،چه تیتراژی را نا محدود بر می شمارد. این تیراژ بالا بود که مسئولین رژیم به ویژه رفسنجانی را به وحشت انداخت تا با همه ی امکانات به جنگ با آن بر خیزند. البته مطلوب ما تیراژ میلیونی بود که اجازه ندادن.
5-یکی از مواردی که من در اطلاعاتی بودن این فرد مقاله نویس مطمئن می شوم مربوط به این مطلب است:«در این شرایط، انتشار خبری در میان اعضای انجمن اسلامی دانشجویی، موجب بروز اختلاف و جدایی چند تن از اعضا شد. بنا بر اظهارات اعضای جدا شده،فردی که پیش از این در دفتر هاشمی رفسنجانی حضور داشت و حامی اصلی و تامین کننده ی هزینه های این انجمن به شمار می رفت در دوردوم دولت هاشمی ار دفتر وی حذف شده و پس از منتقل شدن به مکانی دیگر،با تامین هزینه های گروه طبرزدی ،از آنها خواسته است که به هاشمی رفسنجانی حمله کند » عجب!؟این عبارت من را به یاد بازجویی ام با چشمان بسته و در جایی نا معلوم و با تهدید به شکنجه از سوی همین دکتر سعیدی یا «سیادتی» سابق می اندازدکه در اوایل سال 1374 صورت گرفت. او هم همین ادعا ها را داشت.جالب است از این مقاله نویس پرسیده شودکه آن افراد جدا شده،در کجا چنین اظهاراتی را بیان داشته اندکه فقط ایشان اطلاع دارد!؟جالب است که این اطلاعاتی ها چگونه خود را لو می دهند!.شایان ذکر است این افرادی که ایشان از آنها یاد می کند،برخی از اعضای انجمن اسلامی دانشجویی دانشگاه ملی بودندکه به تحریک آقای میر محمدی علیه اتحادیه انشعاب کردند.جالب تر اینکه آن فردی که ایشان مدعی است به ما پول می داده که علیه رفسنجانی مطلب بنویسیم،کسی جز همین میر محمدی نیست.او دوره ی اول ریاست جمهوری رفسنجانی و دو دوره ی ریاست جمهوری خامنه ای رئیس دفتر آنها بود،اما در دوره ی دوم ریاست جمهوری رفسنجانی او به مقام معاونت رئیس جمهوری رسید و حسین مرعشی برادر زن رفسنجانی و یکی از دزد های معروف جای او را گرفت.میر محمدی که اینک نماینده ی مردم قم در مجلس است، سر سپرده ی خامنه ای و رفسنجانی بوده و هست.این آدم اطلاعاتی به نام فتاح غلامی ،مدعی است که میر محمدی شاخ شکسته به ما پول میدهد تا علیه رئیس و مرادش ،افشاگری کنیم!شما را به خدا این جمهوری اسلامی عجب طرفداران احمقی دارد!رفسنجانی اگر این مقاله را خوانده باشد به نادانی این طرفداران احمق خود خواهد خندید.البته اگر خودش به دلیل پیری،خیلی کودن نشده باشد که بعید نمی دانم.
6-مقاله نویس مدعی است:«انتشار غیر منتظره ی نشریه ی «پیام دانشجوی بسیجی»در آستانه ی انتخابات مجلس پنجم و همزمان با آغاز فعالیت کار گزاران بار دیگر تحلیل ماموریت یافتن این گروه از سوی یک مرکز قدرت با نفوذ در درون حاکمیت برای در هم شکستن پایگاه کارگزاران در میان قشر متوسط جامعه را تقویت کرد.»پرسش من این است که این مرکز قدرت اگر تا این اندازه از تدبیر برخوردار است،پس چرا آن را در زمان های دیگر تکرار نکرد؟چرا یک پیام دانشجوی دیگر به وجود نیاورد؟چرا نتوانست آن را در خدمت بگیرد؟معلوم است که نان جمهوری اسلامی را خورده اید اما به جای این که تحلیل ارائه دهید،مزخرف نشخوار می کنید!
حیف از آن پول هایی که از کیسه ی دولت برای امثال این مقاله نویس هزینه شده است.ولی برای اولین بار من یک مطلبی را که تا کنون نگفته ام افشا می کنم.آری این ما بودیم که با نوشتن نامه و ارسال پیام های گمراه کننده،حاکمیت را گول زدیم! در واقع ماجرا بر عکس است.
با این کار علاوه بر اینکه بر پیکر پوسیده ی کارگزاران دزد،ضربه ی کاری وارد کردیم،مواضع خود در باره ی بخش دیگر رژیم را نیز اعلام نمودیم تا مردم بدانند،ما این رژیم را تایید نمی کنیم.البته آنها خیلی زود دست به کار شدندو مانع از انتشار شماره های بیشترپیام دانشجو شدن، اما ما توانستیم خط اثری به جا بگذاریم.مردم دریافتند پیام دانشجو نظراتش درباره ی کسانیکه پیش از این آنها را حمایت می کرد چیست.بله!این پیام دانشجوی ها بودند که به دلیل حکمت و آزادگی و به دلیل آگاهی از محتوای رژیم و عملکرد مسئولانش به این تدبیر دست زدن.از رئیس روسای شماها چنین تدبیر هایی بر نمی آید.مزید اطلاعات شما بگویم در آستانه ی انتخابات ریاست جمهوری دوم خردادنیز در نظر داشتیم بار دیگر پلی تیک بزنیم و برای چند شماره ی دیگر علیه شکنجه،فساد و ظلم وتعدی به افشاگری بپردازیم.آن زمان ناطق نوری رئیس مجلس بود.حتی با او صحبت هایی شد که پیام دانشجو بتواند منتشر شود،اما این بار دستمان را خواندن و اجازه ی این کار را ندادن.عزیز دلم!گروه طبرزدی به دلیل اعتقاد به حقوق ملت و مبارزه برای آزادی و عدالت،برگ های دیگری به این جماعت زده اند که فعلا امکان افشای آن نیست.اما این سرکارگزار کودن و سایر رفقای او اگر ذره ای تدبیر داشتن،کار را به جایی نمی رساندن که چندتن از انشعابیون گروه طبرزدی و پیام دانشجو،جای آنها در پست ریاست جمهوری و ارکان مهم حکومت را بگیرند!؟دلم برایتان می سوزد که تا این اندازه ناآگاه و کودن هستید.چشمانتان را باز کنید و ببینید کجا ایستاده اید.راستی از ممدو، آقا عطا و حسین آقا چه خبر؟شنیده ام به دلیل اینکه مردم روزنامه ی کارگزار رانمی خوانند خود را تعطیل کرده اند!جالب است.یکی را به دلیل اینکه مردم می خواهند،تعطیل می کنند و آن یکی به دلیل عدم استقبال مردم،خودش،خودش را تعطیل می کند!؟جان دلم!مرکز قدرت مردم اند نه عده ای کودن که به دلیل فساد و نادانی،یک انقلاب مردمی را به یک رژیم ضد مردمی تبدیل کردند.
راستی از پسر محسن رضایی چه خبر ؟از اسرائیل بر گشت؟دلم زمانی برای او و پسرش سوخت که با التماس از «مناشه امیر» درخواست کمک می کرد.بنازم به مرکز آن قدرتی که توانست «پیام دانشجو»را تدبیر و کارگردانی کند.حتما اربابان این مقاله نویس به ریش او خواهند خندید که ای احمق،اگر ما تا این اندازه از تدبیر برخوردار بودیم که بتوانیم به «گروه طبرزدی»و «پیام دانشجو»ماموریت بدهیم تا کنون،چندین پیام دانشجو درست می کردیم!
7-این که مقاله نویس بسیاری از اتفاقات که برای پیام دانشجو و اتحادیه افتاد را ذکر نکرده اما بازداشت خاکی فیروز و اعتراف علیه گروه طبرزدی را مورد توجه قرار داده است،نشان می دهد او با این پرونده در ارتباط بوده است.برای اینکه اولا به لحاظ تشکیلاتی مطلب مهمی نبوده و مساله ی اعتراف او جایی نیامده است اما به لحاظ کد امنیتی،می تواند از اهمیت خاصی بر خوردار باشد.در آن پرونده،خاکی فیروز زیر شکنجه از قول من یکی از مقامات عالی حکومت را متهم کرده بود که«تریاک را به دانشجویان» ترجیح می دهد.این مقاله نویس می خواهد به چنین نکته ای توجه داشته باشد و حتما خودش در روند جریان بازجویی بوده است که قاضی آن حقانی در شعبه ی شش امنیت بود و مکان بازجویی،شکنجه گاه توحید!در این پرونده من به یک سال حبس تعلیقی محکوم شدم.
8-مقاله نویس، نوشته است:«اکنون حشمت اله طبرزدی در زندان به سر می برد.وی برای بسیاری از ناظران سیاسی نماد تند روی و افراط است.از این رو،به رقم تلاش هایی که برای انتساب خود به جریان اپوزسیون دارد،هنوز هم نتوانسته جایگاهی در این جریان پیدا کند.»
من البته بر خلاف عقیده ی این مقاله نویس در هیچ مرحله ای ادعا نکرده ا که اصلاح طلب به مفهوم دوم خردادی آن هستم.برای اینکه آنها را تایید نکرده ام .من حتی در دوم خرداد 76 در انتخابات شرکت نکردم.از ابتدا در برابر دوم خردادی ها موضع انتقادی داشتم.برای اینکه معتقد بودم خاتمی دست نشانده ی رفسنجانی است و چنین هم بود.اما در باره ملاک تند روی و کند روی و دیدگاه ناظران سیاسی،لازم است اعتراف کنم که در مبارزه جدی بوده و هستم و هزینه ی آن را نیز خود پرداخته ام.اتفاقا یکی از مشکلات اساسی رژیم این است که جبهه ی دموکراتیک ایران و من به عنوان دبیر کل آن،به دلیل جایگاه موثری که در بین توده های مردم و اپوزسیون دموکرات داریم،باید زندانی و سرکوب شویم.تمام تلاش مقاله نویس این بوده است تا با ایجاد تردید در استقلال ما از حکومت،در اعتماد اپوزسیون دموکرات به ما شک ایجاد کند.
مشکل رژیم اینک این است که باید وانمود کرد طبرزدی و دوستانش به مرکز قدرت وابسته اند یا این که القا کند ما افراطی هستیم.این تبلیغات علیه جریانی که شدیدا زیر ضرب سرکوب است،صرفا برای این است که در بین مردم و اپوزسیون دارای جایگاه است و باید این جایگاه را تخریب کرد.بعید می دانم کسانی به قلم های وابسته و مسمومی اعتماد کنند که علیه آزادی خواهان لجن پراکنی می کنند.امید است شرایطی به وجود آید تا ما بتوانیم آزادانه نظرات خود را با مردم و اپوزسیون در میان بگذاریم تا جایگاه اجتماعیمان برای باند قدرت بیش از پیش آشکار شود.شگرد باند قدرت این است که ابتدا سعی می کند مخالفین را با«زر»بخرد.هرگاه مبارزانی باشند که در راه مبارزه جدی نباشند در همین مرحله خود را خواهند فروخت. آنها به سرعت جذب باند قدرت شده و با گرفتن پست و عنوان یا کیسه های زر،مردم را به قدرت می فروشند.پس از جنگ سیاسی ما با «باند قدرت»و طی چند مرحله رفسنجانی و رفیقش به این ترفند متوسل شد اما نتیجه ای نگرفت.
مرحله ی دوم برنامه ی «باند قدرت»برای شکستن مبارزین، استفاده از ترفند «زور» است.طی چند سال گذشته این ترفند از راه حمله ی فیزیکی،توقیف،بازداشت،شکنجه،هجوم به خانه و کاشانه و بردن فرزندان و اموال و همچنین محرومیت اجتماعی و ممنوعیت هر نوع فعالیت اعمال شده است.اما از این ترفند نیز نتیجه ای نگرفتند.
ترفند بعدی«تزویر»است.آنها از راه های گوناگون تلاش می کنند،مبارزان را تخریب کنند.اتهام تند روی،افراطی گری،وابستگی و مطالبی از این دست پس از شکست خوردن پروژه ی «زر» و «زور» است.جبهه ی دموکراتیک ایران از مبارزه ی دموکراتیک به قصد رسیدن به نظامی دموکراتیک و سکولار،طرفداری می کند.آیا چنین رویکردی،افراط است؟ این جبهه مبارزات خود را از راه نوشتن،گفتن و بررگزاری میتینگ وراه اندازی اعتصابات پی می گیرد. آیا چنین شیوه هایی افراط است؟این روش ها حتی در قانون اساسی موجود به رسمیت شناخته شده است. بنابراین مقاله نویس از دید کدام یک از ناظران سیاسی و با لحاظ کدام معیار،ما را نماد افراطی گری به حساب می آورد؟ لابد از دیدگاه کارگزاران و باند قدرت به عملکرد ما می نگرد؟از دیدگاه آنان و حتی جناح اصلاح طلب حکومتی، ما نه تنها افراطی بلکه غیر خودی هستیم.
عطف به حقوق بشر، دموکراسی و سکولاریزم،ما حق داریم به شیوه ی دموکراتیک برای حقوق خود مبارزه کنیم. فردی که رفتار ما را از دیدگاه جناح های حکومتی می سنجد،نمی تواند ادعا کند جایگاه ما در اپوزسیون چگونه است. او فقط می تواند دیدگاه باند قدرت درباره ی ما را اعلام نماید. بیش از این صلاحیت ندارد